یک سال پیش دو تا سگ به خانه ما پیله کردند. یکی‌شان نر بود و یک ماده. اینها در خانه ما جای مخصوص و لانه‌ای نداشتند. توی باغچه، هر جایی گیر می‌آوردند، می‌گرفتند و می‌خوابیدند. یک روز سگ نر شروع کرد به پنجه کشیدن به برجستگی که توی باغچه بود.  رفتم و چخش کردم و فرارش دادم. اما چند دقیقه بعد سگه آمد سر همان برجستگی شروع کرد به پنجه کشیدن و کندن. باز فرارش دادم و رفتم سر کارم. عصر وقتی برگشتم، دیدم سگه آن برجستگی را کنده و گودالی به وجود آورده. خیلی عصبانی شدم. خاکها را پر کردم تو گودال. روز بعد که از خواب بیدار شدم، دیدم سگه شبانه از نو خاکها را در آورده و گودال را عمیق کرده لانه تقریبا مسقفی برای خودش درست کرده. رفتم سر لانه، سگ ماده هفت توله زاییده بود و با توله‌هایش توی این لانه خوابیده بود. آن وقت فهمیدم سگ نر فهمیده که ماده‌اش دارد میزاد و آن برجستگی را کنده بود و گود کرده بود و برای ماده و توله‌هایش لانه درست کرده بود.
 از کتاب «حیوان را دست کم نگیر»، ترجمه ثمین باغچه‌بان، صفحه ۱۶۰