صحبت از تئاتر و هنر پیشه تئاتر بود. وقتی از علاقه هنر پیشه‌های تئاتر به تشویق و کف زدن تماشاگران صحبت می کردیم، دوستم که یکی از کارگردانان تئاتر است، رویداد زیر را برایم تعریف کرد که عینا برای شما بازگو می‌کنم:

برای اجرای نمایشهایی برای ترکهای مقیم امریکا، به آنجا رفته بودیم. یک روز با یکی از دوستانم داشتیم از «برادوی»[خیابان برادوی در شهر نیویورک] رد می‌شدیم. روی یکی از تئاترها اعلانی آویخته بودند: «بز فروشی» به نظرمان خیلی عجیب آمد که در تئاتر بز هم بفروشند. رفتیم تو. قضیه را پرسیدیم. مدیر تئاتر گفت:

-برنامه قبلی ما نمایش «قهوه خانه» بود می‌دانید که در این نمایشنامه یک بز هم نقشی دارد. ما برای آن نمایش مجبور بودیم که این بز را بخریم. دیگر آن برنامه تمام شد و بز را لازم نداریم. می‌خواهیم بفروشیمش.

ما بز هنر پیشه را خریدیم و آوردیم خانه، بز خوشگل و با مزه‌ای بود. می‌دانید که بزها قیافه دلخور و غمگینی دارند که به آدم خیلی تاثیر می‌کند. اگر تو نخ بزها رفته باشید،‌ حتما دیده‌اید که بز مثل این است که می‌خواهد عین آدم گریه کند. علف تازه و آب جلوش گذاشتیم. هر کاری کردیم که زبان بسته بخورد، فایده نداشت. تودار و دلخور بود که بود. خیلی فکر کردیم. بالاخره راز دلخوری و غمگینی این بز را کشف کردیم و پس از اینکه این راز را کشف کردیم، به آسانی از آن حال دلخور و غمگین درش آوردیم.

شب‌ها، درست در همان ساعتی که برنامه‌های تئاتر به آخر می‌رسد و تمام می‌شود،‌ بز را آوردیم جلو و ده دقیقه تمام برایش حسابی کف زدیم. وقتی برایش کف می‌زدیم، مثل این بود که بز غم غصه‌اش تمام می‌شد و سر حال می‌آمد و خنده‌رو می‌شد. شروع می‌کرد به جست و خیز و بازی بز بیچاره. بس که در نمایشنامه قهوه‌خانه شرکت کرده بود و برایش کف زده بودند، دیگر عادت کرده بود که برایش کف بزنند. اگر سر وقت برایش کف نمی‌زدیم، باز پکر و دلخور و غمگین بود.

از کتاب «حیوان را دست کم نگیر»، ترجمه ثمین باغچه‌بان، صفحه ۸۵