وقتی در سال ۱۹۴۷ زندانی بودم، با خیلی از دزدهایی که هم زندانم بودند، دوست شده بودم و تمام اسرار و رموز دزدی را از آن‌ها یاد گرفته بودم: رموز جیب‌بری، دخل‌زنی، دزد دیوار بالا رفتن، جواهر دزدی، قالی و قالیچه دزدی و انواع دزدیهای دیگر. هر کدام از انواع دزدی برای خود فوت و فن و لم و شگرد مخصوصی دارد.
روزی از روزها، دزدی به نام «تحسین گربه» به زندان افتاد. یک روز از «تحسین» پرسیدم که دیگر این چه نوع دزدی است. او برایم تعریف کرد:
«داداشم، شگرد گربه اختراع خود نوکرته. اگه قرار باشه یه روز تاریخ دزدی کتاب بشه، اسم مخلصت میره تو تاریخ. این شگردو نوکرت اختراع کرده...»
به طوری که «تحسین گربه» می‌گفت: سه چهار تا گربه دست آموز داشت. کارش این بود که یکی از این گربه‌ها را بغل  کند و تو کوچه‌ها راه بیفتد . هر جا می‌دید توی ایوانی،‌ لباس و گلیم و اینجور چیزها پهن کرده‌اند که خشک بشود گربه را پرت می‌کرد توی ایوان. گربه پالتو و لباس و گلیم و اینجور چیزها را که در ایوان پهن کرده بودند، پنجول می‌زد و فرار می‌کرد، بعد هم خودش به خانه می‌آمد.
به طوری که می‌گفت این نوع دزدی [را] نه فقط از ایوانهای طبقه اول حتی از ایوانهای طبقه دوم هم می‌کرده.
«تحسین» می‌گفت:
-اما یه گربه‌ای داشتم به اسم «سارمان». اون از اون بلاها بود. اون رو به ایوان‌های طبقه سوم هم پرت می‌کردم...
به طوری که تحسین می‌گفت، گربه‌ها در این کار چنان ورزیده می‌شوند که حتی می‌توانند قالیچه‌های سنگین را که روی نرده‌ها پهن می‌کنند، اگر به آسانی از روی نرده‌ها نلغزد و نیفتد، با چنگ و پنجول آنقدر بکشند و این و رو آن ور کنند که بالاخره قالیچه از آن بالا بیفتد، و تا کارشان تمام نشود، دست از تقلا و کوشش نمی‌کشند تا این که بالاخره موفق شوند.
 از کتاب «حیوان را دست کم نگیر»، ترجمه ثمین باغچه‌بان، صفحه ۱۲۱