«ويلمون مونارد» در شمارهٔ ۱۵ جولای ۱۹۷۲ «مونترال ستار»[روزنامه‌ای انگلیسی‌زبان که در کِبِک کانادا منتشر می‌شد] این رویداد جالب را که مربوط به موش‌ها و گربه‌هاست، شرح داده است:
یک دندان‌پزشک بیست و هشت ساله از اهالی «اونتاریوی» کانادا[جانستون والتر ویلیامز]، در سال ۱۹۰۲ به تاهیتی رفت او یگانه دندان پزشک متخصص آنجا بود و با «پوماره» حکمران پولی‌نزیا[از قلمروهای فرا-دریایی فرانسه در بخش جنوبی اقیانوس آرام، این کشور از ۱۱۸ جزیره تشکیل شده که ۶۷ تای آن‌ها قابل سکونت است، تاهیتی بزرگ‌ترین جزیره این مجموعه است] دوست شده بود.
پوماره به ویلیام دستور داده بود رسیدگی و بهداشت دندان خانواده و اقوام و اطرافیانش را به عهده بگیرد. در آن روزگار روکش کردن دندان‌ها با طلا خیلی رواج داشت حکمران و تمام اطرافیانش علاقمند بودند وقتی می‌خندند دندان‌های طلایشان دیده شود. دکتر ویلیام در برابر خدماتی که انجام داده بود دستمزد نگرفته بود یک روز حکمران پوماره، دکتر ویلیام را برای نوشیدن «ابسنت» به قصر دعوت کرده بود و ضمن صحبت باو گفته بود: سال‌هاست که دندان همه ما را روکش کردی اما درباره دستمزدت هیچ حرفی نزدی خزانه حکمرانان تاهیتی همیشه از پول خالی است اما جزیره فراوان دارند در برابر قرضی که داریم جزیره «تِتی آروآ» را که در بیست و پنج مایلی تاهیتی است به تو می‌بخشم.
تِتی آروآ از جمله دوازده جزیره‌ای بود که در این‌جا قرار داشتند بزرگترین این جزایر در حدود دو مایل درازا داشت بقیه هم مساحتی نزدیک به همین حدود داشتند. محصول نارگیل این جزایر فراوان بود، اما حیف که این جزایر در تسلط موش‌های خیلی مهاجم و درنده بود. حتماً این موش‌ها، از کشتی‌هایی که به این جزیره‌ها آذوقه حمل می‌کردند، به جزیره رخنه کرده بودند و زیاد شده بودند. این موش‌ها محصول خرما و نارگیل جزایر را می‌خوردند و تمام می‌کردند حتى ریشه و تنه درختها را هم می‌جویدند.
در سال ۱۹۱۵ که من پانزده ساله بودم با پدرم به تاهیتی رفته بودیم و خود دکتر ویلیام این‌ها را برایمان تعریف کرده بود.
دکتر ویلیام از تاهیتی زهر تهیه کرد و به جزایر فرستاد، اما فایده‌ای نداشت چون که موش‌ها لب به طعمه‌های زهرآلود نمی‌زدند. موش‌ها بدجوری هار شده بودند حتی به مردم هم حمله می‌کردند. دکتر ویلیام یک روز که در فکر این موش‌ها بود، گربه بزرگش پرید تو بغلش. وقتی دکتر ویلیام می‌خواست گربه را از خودش دور کند، پنجه گربه پای دکتر ویلیام را که برهنه بود، خراشید و خون انداخت. در این لحظه فکری در سر دکتر ویلیام جرقه زد. فوراً سوار دوچرخه‌اش شد و به طرف پایتخت، یعنی «پاپیته» راه افتاد. در آن‌جا گربه فراوان بود. یک اعلان در مطبش آویزان کرد که رویش نوشته بود : «گربه خریداریم یکی دو فرانک.» بومی‌ها به زودی دویست گربه برایش آوردند. دکتر ویلیام برای این‌که گربه‌ها حسابی از پس موش‌ها برآیند آن‌ها را چند روزی گرسنه نگاه‌داشت. بعد که این گربه‌ها را توی قفس‌هایی که تهیه کرده بود به جزایر برد. جزیره‌ها با جست و خیز این گربه‌هایی که به هر طرف می‌دویدند، جنب‌و‌جوشی پیدا کرد. تعداد موش‌های این جزایر در حدود سه هزار تا تخمین زده می شد. دویست گربه، جنگ با سه هزار موش درنده و مهاجم را آغاز کردند. بعد از این جنگ خونین در جزیره تقریباً موشی باقی نماند. این گربه‌ها نه فقط برای سیر کردن شکمشان بلکه از روی کینه نژادی هم موش‌ها را لت و پار می‌کردند. گربه‌ها به زودی زاد و ولد کردند و تعدادشان به سه برابر رسید. چون دیگر چندان موشی هم در جزیره باقی نمانده بود، گربه‌ها با گرسنگی و قحطی روبرو شدند. ماهی‌گیرها برای اینکه گربه‌ها بیشتر نشوند بچه گربه‌ها را به دریا می‌ریختند. اما گربه‌ها راهش را پیدا کرده بودند بچه هاشان را در زیر صخره‌ها و سوراخ سمبه‌های دوردست قایم می‌کردند گرسنگی گربه‌ها را وحشی کرده بود. مدتی بعد گربه‌ها کمتر شدند اما تمام نشدند، مثل اینکه زاد و ولدشان را کاملاً زیر نظر گرفته بودند و نمی‌گذاشتند تعدادشان از حد معینی تجاوز کند . برای ادامه زندگی هم شروع کردند به خوردن حشراتی که قبلاً به آنها لب هم نمی‌زدند. بعد شروع کردند به شکار ماهی بعد از اینکه آب دریا فرو می‌نشست حوضچه‌هایی در ساحل باقی می‌ماند گربه ها از این برکه‌ها و حوضچه‌ها ماهی شکار می‌کردند.
از آن روزگار تا امروز گربه‌های وحشی تِتی آروآ موفق شده‌اند که زاد و ولد خود را کاملاً زیر نظر گرفته و از تعداد معینی تجاوز نکنند و همچنین توانسته‌اند از نابودی نسل موش‌ها هم جلوگیری کنند و تعداد آن‌ها را هم در حد معینی نگاه دارند، و غیر از این هم ماهیگیران جزایر وقتی ماهی فراوان بگیرند، سهمی برای گربه‌های رنگارنگی که روی صخره‌ها به انتظار می‌ایستند در نظر می‌گرفتند. وقتی هم محصول نارگیل فراوان بود، باغ‌داران آن‌جا از شیره نارگیل سهمی هم به این گربه‌ها می‌دادند این گربه‌ها هرگز اهلی نشدند.
رمان نویس مشهور انگلیسی «سامرست موآم» برای مطالعۀ زندگی نقاش مشهور فرانسوی «پل گوگن» به این جزیره آمده بود. و در این‌جا رمان «ماه و شش پنی» خودش را نوشته و چنین نتیجه گیری کرده است: « در شرایط سختی که سگ به مرگ محکوم می‌شود، گربه می‌تواند به زندگی ادامه بدهد، و شاید علت این باشد که گربه‌ها بیش از سگ‌ها استعداد وحشی بودن دارند.»
بازیگر مشهور سینما «مارلون براندو» در سال ۱۹۶۶ جزیره تِتی آروآ را از دختر خوانده دکتر ویلیام به مبلغ ۲۵۰ هزار دلار خریداری کرد. مارلون براندو در نظر دارد این جزیره را تبدیل به محل آسایش و استراحت هنرمندان و روشنفکران و نویسندگان کند.
از کتاب «حیوان را دست کم نگیر» ترجمه ثمین باغچه‌بان صفحه ۱۳۶